8 ماهگی پسرم
پسر قشنگم 8 ماهه شده و روز به روز شیرین تر و خوردنی تر میشه و دل منو باباشو با کاراش میبره،تازگیا یاد گرفته همش میگه د د .... وقتی لباسشو عوض میکنم فکر میکنه میخوام ببرمت بیرون و همش میگه دد فداش شم پریروز برا اولین بار با ماشین با هم رفتیم بیرون تو تو صندلیت نشستیو حال میکردی و اصلا صدات در نیومد،با هم رفتیم خونه خاله مهتاب البته اینم بگم مامان خیلی استرس داشت.دیروزم دوباره با هم رفتیم بیرون...رفتیم زیروتن برات جوراب بخرم که نداشت بعدم رفتیم خونه خاله مهرآرا که دیگه پارمیدا و پانته آ نذاشتن بیایم خونه و ظهر همونجا موندیم.دیروز صبحم با بابابی بردیمت دکتر،خانم دکتر معاینت کرد و گفت همه چی خوبه.وزنت شده بود 8800 و دور سرتم ...
نویسنده :
mitra
12:12